رسم عاشقی
دیشب بعد از کلی التماس به کامپیوتر و هدر دادن اینترنت و سعی و تلاش و کوشش!! دیدم که با رتبه 685 مجاز نمی باشم!!! و اگه مرحمت می کردن و یه سیصدتایی تخفیف میدادن فقط میتونستم انتخاب رشته کنم!!(معنی باهوش بودن رو فهمیدی؟؟!!)
اما از اونجایی که واقعا" در برابر خیل عظیم 200-300 نفر هیچی خونده بودم درصدهام بالا بود اساسی اما نمی دونم چرا قابل ندونستن!!(سعادت ندارن)
اینم از کنکورمون،انشالله سال دیگه.....(اعتماد به نفس رو می بینید؟؟)
امروز روز خوبی بود تقریبا" خدا رو شکر
نمره کوئیز زبان خوب شده بود و فقط یه دونه غلط داشتم!بعد هم تو کلاس و بعدش کلی با بچه ها شوخی کردیم و خندیدیم!!(عجبی!)
عصری هم مثل دیروز رفتم واسه تدریس ریاضی (مثل پارسال)،کلی هم اونجا خاطرات گذشته رو زنده کردم از دانشگاه و رصد خونه و حیف و صد حیف ندیدم ز جوانی ثمری.....!!!!
کلی هم تو راه با خودم فکرای جورواجور کردم که البته همشون از اعتبار ساقطن چون تاریخ مصرفشون یک ماه هست که گذشته!
خلاصه بگم که امروز بد نبود یعنی از دیشب خوب بود تقریبا"
یه نکته اساسی هم میخواستم عرض کنم که چقدر میگه درک کن شرایط رو،درک کن شرایط رو!
بابا من درک میکنم ،گفتم که درک میکنم،من درک میکنم ما به هم نخواهیم رسید مگر به اذن الله!!( که شاید هیچ وقت خدا رخصت نده!)من درک میکنم که نباید تو زندگیت وارد شم چون دیگه جایی ندارم و اینقدر درک میکنم که بعضی وقتها که توی دلتنگیم دست و پا میزنم و تو فکرم یه دفعه شماره تو میاد دم دستم و واست اس ام اس اشتباهی میدم(معذرت می خوام)اینقدر درک میکنم که فقط مثل بچه آدم سرم رو بندازم پایین و حرفهام رو یه جای نه چندان دنج ثل اینجا بزنم!اینقدر درک میکنم که خدا شده انیس و مونسم و مطمئنم نمیذاره در بمونم و مطمئنم خودش در یک زمان مناسب چنان منو غافلگیر کنه که انگشت به دهان بمونم(حالا هر جوری که خودش صلاح می دونه) من درک می کنم که تو رو بدون خدا داشتن مساوی بود با مرگ تدریجی اما الان خدا رو دارم بدون تو و این یعنی حیات دوباره(میدونم خودت هم نمی خواستی منو بدون خدا داشته باشی)
الان هر دومون خدا رو داریم که نیرویی بالاتر از اون نیست و اگه بخواد کاری کنه همه رو در جیب مبارکش به یک چشم بر هم زدنی قرار میده!
من خیلی چیزا رو درک میکنم!حتی می فهمم که حرفهای تو نه بهم امید میده و نه ناامیدم کنه!!!این دو سال تجربه کمی نبود(اینو گفتم که فکر نکنی کارای یواشکی و قایم باشک بازی به من کمکی می کنه!)
خودت بهتر از هر کسی اشتباه و اشکالات کار رو میدونی و اصلا" احتیاجی با دوباره گویی نیست،اگه همش بپره همه چیز درست میشه!
من امیدم به یک نفره اونم خداست،امیدم تنها به قدرت مطلق هست و لاغیر..........
و در آخر خیلی چیزا رو درک می کنم که الان چون چشمام دارن از حدقه در میان از شدت خستگی نمی تونم بگم!!(مجبوری؟؟!!)
تو هم درک کن که منو از خاطره هام و از چیزای خوشمزه ام دور نکنی و ازم نخوای که فراموش کنم که نمی خوام(باشه؟؟!!)
از این به بعد هم کمتر میام اینجا(خیلی سعی میکنم بتونم این کار رو انجام بدم،اگه نشد شرمنده) به دلایل مختلف:
1-به امتحانات نزدیک میشیم
2-اون موقع ها من حرص می خوردم و شاید شاید درصد کمی از وقتت رو واسه خاطر من می خوندی اما الان من نیستم که بشه انگیزت(یکی نیست بگه تحفه بودی مثلا"؟!)
3-از اونجایی که پایان نامه و درس و مشق!! داری پس کامپوتر کم کم باید تعطیل شه و یا استفادش به حداقل برسه(آره فضولم!!)
4-(این دیگه دلیل نیست>>>>از اونجایی که نمی دونم چه به روز مشکل دانشگاهت اومد فقط واست آرزوی موفقیت می کنم و امیدوارم همون چیزی اتفاق افتاده باشه که می خواستی)
این دومین پستی هست که تو رو مخاطب قرار دادم به دلیل اهمیتش،اگه ناراحت شدی ببخشید(تو که مثل آب خوردن می بخشی ،مثل من سنگدل نیستی!)
از فردا هم با دوستم زهرا میریم خرید عروسیش انشالله.....
تا بعد...............
Design By : Pars Skin |